دو نوع رهاشدگی ۱. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی ۲. رهاشدگی مبتنی بر بیثباتی یا فقدان |
اگر افرادی را که در دام تلهی زندگی وابستگی افتادهاند، به دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که در دام تلهی زندگی رهاشدگی طرحواره درمانگر نیز افتادهاند. وجود تلهی زندگی وابستگی بدون تلهی زندگی رهاشدگی، پدیدهای نامتداول است. افرادی که در داخ تلهی زندگی وابستگی افتادهاند، اعتقاد راسخ دارند که نمیتوانند به تنهایی از پس زندگی برآیند و زنده بمانند. آنها به فردی قوی و مستقل نیاز دارند که در انجام کارهای روزمره بتواند گره از مشکلاتشان باز کند. جسیکا نمونهای از افرادی است که هر دو تلهی زندگی را دارند.
درمانگر: اگر واقعاً جورج را از دست بدهید چه اتفاقی میافتد؟
جسیکا: نمیدانم، فقط میدانم که بدون او از پس هیچ کاری برنمیآیم. زندگی بدون او برای من قابل تصور نیست.
درمانگر: شما میتوانید بهتنهایی از پس خرج زندگی خودتان برآیید؟
جسیکا: نه. من بهتنهایی انگار در این دنیا هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم (مکث). فکر میکنم زندگی بدون او برای من در حکم مرگ است.
اگر شما به این باور رسیده باشید که زندگیتان بستگی به وجود شخص دیگری دارد، پس احتمالاً از دست دادن این فرد برای شما وحشتناک و دهشتآفرین خواهد بود. مخصوصاً این احساسها برای فردی پدید میآید که سخت در دام این دو تلهی زندگی (رهاشدگی و وابستگی) افتاده باشد. جالب این که بسیاری از افرادی که تلهی زندگی رهاشدگی شدیدی دارند، ممکن است وابسته نباشند. رهاشدگی این گروه افراد مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان است. آبشخورهای این تلهی زندگی را بایستی در روابط عاطفی ناپایدار دوران کودکی با افراد مهمّ زندگی (پدر، مادر، خواهر، برادر و دوستان صمیمی) جستجو کرد. پاتریک از این امر میترسید که نزدیکانش او را ترک کنند، ولی با وجود این ترس، میتوانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد و مستقل زندگی کند. اگرچه او نیز به والدین خود وابسته بود. بیشتر وابستگی او از جنس عاطفی بود تا عملکردی.