loading...

روانشناسی و طرحواره درمانگر

بازدید : 346
سه شنبه 6 خرداد 1399 زمان : 14:28

برنارد چهل سال داشت و با هیچ کس صمیمی نبود. او بیشتر اوقات خود را به وراجی کردن و اراجیف گویی در پیاله‌فروشی نزدیک خانه‌اش می‌گذراند. او با روابط سطحی و عاری از صمیمیت، بیشتر احساس راحتی می‌کرد و رابطه‌ای نداشت که بتواند در آن با احساس امنیت، حرف دلش را بازگو کند.

برنارد با خانمی ازدواج کرد که با عواطف خود قهر بود و تمام تلاشش حفظ ظاهر بود. نامزد برنارد مایل بود ازدواج کند و اصلاً مهم نبود طرف مقابلش چه کسی باشد. قاعدتاً با ازدواج خود با برنارد به خواسته‌اش رسیده بود، زیرا انتظار هیچ گونه صمیمیت و مهرورزی نداشت. خانم برنارد کُشته مرده‌ی ایفای نقش سنتی بود: زنی خانه‌دار، دور از عاطفه و درگیر با کارهای منزل. آنها به‌ندرت با یکدیگر رابطه‌ی صمیمی داشتند و اصلاً با هم درددل نمی‌کردند.

برنارد در دوران بزرگسالی، میگسار قهاری بود. هر چند دوستانش و خانواده‌اش به او پیشنهاد کرده بودند برای درمان به انجمن الکلی‌های بی‌نام بپیوندد، اما انگار یک گوش برنارد در بود و دیگری دروازه. او اصلاً قبول نداشت که میگساری، مشکل محسوب می‌شود و سخت عقیده داشت که به دلیل تفریح به مشروب پناه برده و تمایل داشت در انظار عمومی و در پیاله‌فروشی نزدیک منزل و زمانی که با افراد ببرتر و بهتر از خودش رابطه داشت، به مشروب پناه ببرد.

برنارد افسرده شد و همین مسأله باعث شد برای کمک‌طلبی به کلینیک مراجعه کند. او برخلاف آلکس، تله‌ی زندگی‌اش را خوب درک نکرده بود. او تمام هَم و غَم خود را صرف می‌کرد تا از احساس بی‌ارزشی فرار کند، وقتی درمان را شروع کرد آگاهی اندکی از تله‌ی زندگی نقص / شرم داشت. وقتی از او درباره‌ی احساسش نسبت به خودش سؤال کردیم منکر احساس شرمساری و عزت نفس پایین شد (بعداً در طول درمان این احساس‌ها به شدت هرچه تمام‌تر برملا شدند).

برنارد چهل سال داشت و با هیچ کس صمیمی نبود. او بیشتر اوقات خود را به وراجی کردن و اراجیف گویی در پیاله‌فروشی نزدیک خانه‌اش می‌گذراند. او با روابط سطحی و عاری از صمیمیت، بیشتر احساس راحتی می‌کرد و رابطه‌ای نداشت که بتواند در آن با احساس امنیت، حرف دلش را بازگو کند.

برنارد با خانمی ازدواج کرد که با عواطف خود قهر بود و تمام تلاشش حفظ ظاهر بود. نامزد برنارد مایل بود ازدواج کند و اصلاً مهم نبود طرف مقابلش چه کسی باشد. قاعدتاً با ازدواج خود با برنارد به خواسته‌اش رسیده بود، زیرا انتظار هیچ گونه صمیمیت و مهرورزی نداشت. خانم برنارد کُشته مرده‌ی ایفای نقش سنتی بود: زنی خانه‌دار، دور از عاطفه و درگیر با کارهای منزل. آنها به‌ندرت با یکدیگر رابطه‌ی صمیمی داشتند و اصلاً با هم درددل نمی‌کردند.

برنارد در دوران بزرگسالی، میگسار قهاری بود. هر چند دوستانش و خانواده‌اش به او پیشنهاد کرده بودند برای درمان به انجمن الکلی‌های بی‌نام بپیوندد، اما انگار یک گوش برنارد در بود و دیگری دروازه. او اصلاً قبول نداشت که میگساری، مشکل محسوب می‌شود و سخت عقیده داشت که به دلیل تفریح به مشروب پناه برده و تمایل داشت در انظار عمومی و در پیاله‌فروشی نزدیک منزل و زمانی که با افراد ببرتر و بهتر از خودش رابطه داشت، به مشروب پناه ببرد.

برنارد افسرده شد و همین مسأله باعث شد برای کمک‌طلبی به کلینیک مراجعه کند. او برخلاف آلکس، تله‌ی زندگی‌اش را خوب درک نکرده بود. او تمام هَم و غَم خود را صرف می‌کرد تا از احساس بی‌ارزشی فرار کند، وقتی درمان را شروع کرد آگاهی اندکی از تله‌ی زندگی نقص / شرم داشت. وقتی از او درباره‌ی احساسش نسبت به خودش سؤال کردیم منکر احساس شرمساری و عزت نفس پایین شد (بعداً در طول درمان این احساس‌ها به شدت هرچه تمام‌تر برملا شدند).

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 62
  • بازدید کلی : 4082
  • <
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه