loading...

روانشناسی و طرحواره درمانگر

بازدید : 315
يکشنبه 8 تير 1399 زمان : 16:00

دو نوع رهاشدگی

۱. رهاشدگی مبتنی بر وابستگی

۲. رهاشدگی مبتنی بر بی‌ثباتی یا فقدان

اگر افرادی را که در دام تله‌ی زندگی وابستگی افتاده‌اند، به دقت بررسی کنیم متوجه می‌شویم که در دام تله‌ی زندگی رهاشدگی طرحواره درمانگر نیز افتاده‌اند. وجود تله‌ی زندگی وابستگی بدون تله‌ی زندگی رهاشدگی، پدیده‌ای نامتداول است. افرادی که در داخ تله‌ی زندگی وابستگی افتاده‌اند، اعتقاد راسخ دارند که نمی‌توانند به تنهایی از پس زندگی برآیند و زنده بمانند. آنها به فردی قوی و مستقل نیاز دارند که در انجام کارهای روزمره بتواند گره از مشکلات‌شان باز کند. جسیکا نمونه‌ای از افرادی است که هر دو تله‌ی زندگی را دارند.

درمانگر: اگر واقعاً جورج را از دست بدهید چه اتفاقی می‌افتد؟

جسیکا: نمی‌دانم، فقط می‌دانم که بدون او از پس هیچ کاری برنمی‌آیم. زندگی بدون او برای من قابل تصور نیست.

درمانگر: شما می‌توانید به‌تنهایی از پس خرج زندگی خودتان برآیید؟

جسیکا: نه. من به‌تنهایی انگار در این دنیا هیچ کاری نمی‌توانم انجام بدهم (مکث). فکر می‌کنم زندگی بدون او برای من در حکم مرگ است.

اگر شما به این باور رسیده باشید که زندگی‌تان بستگی به وجود شخص دیگری دارد، پس احتمالاً از دست دادن این فرد برای شما وحشتناک و دهشت‌آفرین خواهد بود. مخصوصاً این احساس‌ها برای فردی پدید می‌آید که سخت در دام این دو تله‌ی زندگی (رهاشدگی و وابستگی) افتاده باشد. جالب این که بسیاری از افرادی که تله‌ی زندگی رهاشدگی شدیدی دارند، ممکن است وابسته نباشند. رهاشدگی این گروه افراد مبتنی بر بی ثباتی یا فقدان است. آبشخورهای این تله‌ی زندگی را بایستی در روابط عاطفی ناپایدار دوران کودکی با افراد مهمّ زندگی (پدر، مادر، خواهر، برادر و دوستان صمیمی) جستجو کرد. پاتریک از این امر می‌ترسید که نزدیکانش او را ترک کنند، ولی با وجود این ترس، می‌توانست گلیم خود را از آب بیرون بکشد و مستقل زندگی کند. اگرچه او نیز به والدین خود وابسته بود. بیشتر وابستگی او از جنس عاطفی بود تا عملکردی.

بازدید : 250
دوشنبه 2 تير 1399 زمان : 15:19

چالش شناختی با تله‌ی زندگی. (بی‌اعتبارسازی تله‌ی زندگی در سطح عقلانی)

سبک زندگی شما باعث شده که اعتقاد راسخ پیدا کنید که تله‌ی زندگی‌تان حقیقت دارد. سوزان اعتقاد راسخ داشت هر کسی که او را دوست دارد، رهایش خواهد کرد. او تله‌ی زندگی‌اش را هم در سطح عقلانی و هم در سطح هیجانی پذیرفته بود.

در این مرحله از تغییر بایستی تله‌ی زندگی را در سطح عقلانی زیر سؤال ببرید. برای انجام این کار بایستی ثابت کنید که شواهد طرحواره درمانگر مخالف تله‌ی زندگی زیادند یا این که تله‌ی زندگی حداقل قابل تغییر است. باید به اعتقاد راسخ خود درباره‌ی صحت تله‌ی زندگی‌تان شک کنید. مادامی که باور داشته باشید تله‌ی زندگی‌تان درست است، نمی‌توانید برای تغییر آن اقدام کنید.

برای چالش با تله‌ی زندگی‌تان بایستی شواهد موافق و مخالف تله‌ی زندگی را فهرست‌وار بنویسید. به‌عنوان مثال اگر احساس می‌کنید از نظر اجتماعی، آدم ناخوشایند و نادلنشینی هستید، ابتدا بایستی به‌دنبال تمام شواهد و مدارکی بگردید که از این دیدگاه حمایت می‌کنند. سپس در یک لیست جداگانه به گردآوری تمام شواهد و مدارکی بپردازید که نشان می‌دهد که آدم دوست‌داشتنی و دل‌نشینی هستید.

در اکثر موارد، بازنگری این شواهد نشان می‌دهند که تله‌ی زندگی شما درست و صحیح نبوده است. در واقع این شواهد نشان می‌دهند که شما آدم بی‌ارزش، بی‌کفایت، نالایق و محکوم به شکستی نیستید. اما دست بر قضا گاهی هم شواهد از درست بودن تله‌ی زندگی پرده برمی‌دارند. به‌عنوان مثال شواهد نشان می‌دهند که در طول زندگی‌تان طرد شده‌اید، انزواگزینی پیشه کرده‌اید و نتوانسته‌اید که آن طور که باید و شاید مهارت‌های اجتماعی را یاد بگیرید. یا در مدرسه و در کارها، بسیاری از فرصت‌ها را بر باد فنا داده‌اید و در زندگی‌تان انتخاب‌های خوبی نداشته‌اید.

نگاهی به این فهرست شواهد بیندازید. آیا دلایل و شواهدی که ذکر کرده‌اید ذاتاً تله‌ی زندگی شما را تأیید می‌کنند یا دیگران (خانواده، همسالان) در شستشوی مغزی شما نقش داشته‌اند؟ به عنوان مثال آیا بی‌کفایت و نالایق به دنیا آمده‌اید یا این که والدین سرزنش‌گر به تدریج این بذر بی‌کفایتی را در ذهن شما کاشته‌اند و به‌تدریج باورتان شده است که آدم وابسته و نالایقی هستید؟ آیا واقعاً بچه‌ خاص و ویژه‌ای بودید یا والدین‌تان شما را لوس و نازپرورده بار آورده‌اند؟ از خودتان سؤال کنید که کدام یک از شواهد و دلایل هنوز بر درستی تله‌ی زندگی شما پافشاری می‌کنند؟ یا این که این شواهد فقط به دوران کودکی شما برمی‌گردند.

بازدید : 348
سه شنبه 6 خرداد 1399 زمان : 14:28

برنارد چهل سال داشت و با هیچ کس صمیمی نبود. او بیشتر اوقات خود را به وراجی کردن و اراجیف گویی در پیاله‌فروشی نزدیک خانه‌اش می‌گذراند. او با روابط سطحی و عاری از صمیمیت، بیشتر احساس راحتی می‌کرد و رابطه‌ای نداشت که بتواند در آن با احساس امنیت، حرف دلش را بازگو کند.

برنارد با خانمی ازدواج کرد که با عواطف خود قهر بود و تمام تلاشش حفظ ظاهر بود. نامزد برنارد مایل بود ازدواج کند و اصلاً مهم نبود طرف مقابلش چه کسی باشد. قاعدتاً با ازدواج خود با برنارد به خواسته‌اش رسیده بود، زیرا انتظار هیچ گونه صمیمیت و مهرورزی نداشت. خانم برنارد کُشته مرده‌ی ایفای نقش سنتی بود: زنی خانه‌دار، دور از عاطفه و درگیر با کارهای منزل. آنها به‌ندرت با یکدیگر رابطه‌ی صمیمی داشتند و اصلاً با هم درددل نمی‌کردند.

برنارد در دوران بزرگسالی، میگسار قهاری بود. هر چند دوستانش و خانواده‌اش به او پیشنهاد کرده بودند برای درمان به انجمن الکلی‌های بی‌نام بپیوندد، اما انگار یک گوش برنارد در بود و دیگری دروازه. او اصلاً قبول نداشت که میگساری، مشکل محسوب می‌شود و سخت عقیده داشت که به دلیل تفریح به مشروب پناه برده و تمایل داشت در انظار عمومی و در پیاله‌فروشی نزدیک منزل و زمانی که با افراد ببرتر و بهتر از خودش رابطه داشت، به مشروب پناه ببرد.

برنارد افسرده شد و همین مسأله باعث شد برای کمک‌طلبی به کلینیک مراجعه کند. او برخلاف آلکس، تله‌ی زندگی‌اش را خوب درک نکرده بود. او تمام هَم و غَم خود را صرف می‌کرد تا از احساس بی‌ارزشی فرار کند، وقتی درمان را شروع کرد آگاهی اندکی از تله‌ی زندگی نقص / شرم داشت. وقتی از او درباره‌ی احساسش نسبت به خودش سؤال کردیم منکر احساس شرمساری و عزت نفس پایین شد (بعداً در طول درمان این احساس‌ها به شدت هرچه تمام‌تر برملا شدند).

بازدید : 300
پنجشنبه 1 خرداد 1399 زمان : 13:47

آلکس سخت احساس شرمساری می‌کرد. اغلب در برخوردها و مراودات اجتماعی صورتش سرخ می‌شد و برای این که کسی متوجه سرخ شدن صورتش نشود به دیگران نگاه نمی‌کرد. سرش را پایین می‌انداخت و راه می‌رفت. چون از دست خودش شرمسار بود. حوادث زندگی‌اش را به عنوان مدرکی دالّ بر بی‌ارزشی، طرحواره درمانگر نقص، شرم، نادلپذیری، و ناخوشایندی‌اش تفسیر می‌کرد.

آلکس: احساس می‌کنم از نظر اجتماعی، آدم مطرود و غیر قابل قبولی هستم، اگرچه نیمی از سال دوم دانشگاه گذشته است، اما با هیچ کس در کلاس صمیمی نیستم. دیگران در کلاس راحت حرف می‌زنند، اما من انگار پیله‌ای به‌دور خودم تنیدم و راهی برای رهایی از آن ندارم، هیچ کس دوست ندارد با من حرف بزند.

درمانگر: آیا شما مایل هستید با کسی حرف بزنید و آشنا شوید؟

آلکس: نه. به نظر شما کسی دوست دارد با موجودی مثل من حرف بزند؟

افکار، عواطف و رفتارهای آلکس تحت سیطره‌ی تله‌ی زندگی نقص / شرم بودند. تله‌ی زندگی بر تجارب او سایه‌ی سنگینی انداخته بود. او در برابر این تله‌ی زندگی، تسلیم شده بود و هر زمان تله‌ی زندگی فعّال می‌شد، احساس‌های ناخوشایندی را تجربه می‌کرد. ما با انتخاب همسر و وارد شدن به موقعیت‌های خاصی، تله‌های زندگی‌مان را تقویت می‌کنیم.

آلکس همواره موقعیت‌ها را تحریف می‌کرد، یا دچار سوء تفاهم می‌شد، به نحوی که تله‌ی زندگی‌اش تقویت شود. نگاه او به موقعیت‌ها به‌گونه‌ای بود که فکر می‌کرد دیگران قصد حمله یا آسیب رساندن به او را دارند، حتی زمانی که شواهد، چنین استنباطی را تأیید نمی‌کرد. او در تفسیر حوادث سخت دچار سوگیری می‌شد، به نحوی که این سوگیری از یک سو باعث تداوم احساس بی‌ارزشی در خودش و نادیده‌انگاری جنبه‌های مثبت و از سوی دیگر باعث اغراق در جنبه‌های منفی می‌شد. از این نظر، فکرش خیلی منطقی نبود. وقتی تسلیم تله‌ی زندگی می‌شویم همواره از دیگران و حوادث برداشتی غلط در ذهن‌مان شکل می‌گیرد که همین برداشت و معنادهی غلط، آب به آسیاب تله‌ی زندگی‌مان می‌ریزد.

بازدید : 279
سه شنبه 30 ارديبهشت 1399 زمان : 10:51

این تله‌ی زندگی خودش را در رابطه با دوستان و گروه‌ها نشان می‌دهد. این تله‌ی زندگی شما را مجبور می‌کند احساس کنید با بقیه فرق دارید، متفاوتید و شما را به دام انزواگزینی می‌کشاند. اگر همبازی‌ها و همسالان شما در زندگی، شما را نادیده گرفته باشند و حس تعلق خاطر به گروه دوستان در شما رشد نکرده باشد، گرفتار این تله‌ی زندگی می‌شوید. شاید به طرحواره درمانگر دلیل صفات و ویژگی‌های عجیبی که داشته‌اید، احساس کرده‌اید که با دیگران فرق دارید. در دوران بزرگسالی نیز با اجتناب از روابط و معاشرت گریزی به ادامه‌ی این تله‌ی زندگی دامن زده‌اید.

احساس کردید که به خاطر ویژگی‌ها و صفات‌تان در گروه دوستان جایی نداشته‌اید و دست رد به سینه‌ی شما می‌زده‌اند. بنابر این خودتان را از نظر اجتماعی، موجودی ناخوشایند و نادلپذیر دانسته‌اید. در دوران بزرگسالی نیز احتمالاً احساس کردید که فردی زشت، بدون جذّابیت، بی‌قدر و منزلت، ضعیف و حوصله‌بر هستید. با این کار به بازآفرینی شرایط دوران کودکی خود پرداخته‌اید.

در موقعیت‌های اجتماعی، احساس حقارت می‌کنید. البته این تله‌ی زندگی همیشه به این واضحی و آشکاری نیست. بسیاری از افرادی که در دام این تله‌ی زندگی افتاده‌اند در روابط صمیمی راحت برخورد می‌کنند و مهارت‌های اجتماعی خوبی دارند. ممکن است این تله‌ی زندگی تمام روابط آنها را درگیر نکرده باشد. گاهی اوقات برخی از افرادی که روابط خوبی دارند تعجب می‌کنیم وقتی که پی می‌بریم در محیط کار، کلاس درس یا مهمانی چقدر مضطرب و کناره‌گیر هستند. یکی از ویژگی‌های این افراد، بی‌قراری است. ویژگی دیگر این افراد این است که به دنبال ارضای حس تعلّق خاطر می‌گردند.

اگر در دوران کودکی، حس ارزشمندی شما آسیب دیده باشد، در دام دو تله‌ی زندگی گرفتار می‌شوید: نقص / شرم و شکست.

نقص / شرم

اگر دچار تله‌ی زندگی نقص / شرم شده باشد، احساس می‌کنید عیب‌های زیادی دارید و از ارزش چندانی برخوردار نیستید. باور راسخ دارید که برای اطرافیان آدم ارزشمند و دوست داشتنی نیستید. فکر می‌کنید که هر آن ممکن است عیب‌های شما برملا شود. ممکن است در دوران کودکی احساس کرده‌اید که به دلیل عیب و ایرادهایتان مورد احترام خانواده قرار نمی‌گیرید و از شما عیب‌جویی می‌کرده‌اند. خودتان را مقصر می‌دانید و احساس می‌کنید ارزش آن را ندارید که دیگران شما را دوست داشته باشند. در دوران بزرگسالی نیز از عشق‌ورزی و قبول محبّت دیگران می‌ترسید. باورتان نمی‌شود که دیگران به دلیل ارزشمندی‌تان بخواهند با شما رابطه‌ای صمیمی برقرار کنند. بنابر این انتظار دارید که دیگران دست رد به سینه شما بزنند، شما را تحویل نگیرند و طردتان کنند.

تعداد صفحات : -1

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 16
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 38
  • بازدید سال : 105
  • بازدید کلی : 4125
  • <
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    لینک های ویژه